7.شبهایی که عملیات داشتید از چه روش هایی برای تقویت نیروهاتون استفاده میکردید؟
برای ما شب عملیات و غیر عملیات فرقی نداره. کل اردوگاه ما در تاریکی شبها بلند بلند ذکر میگویند. مخصوصا ذکرهایی که از مَقرّ فرماندهی به ما میرسید. در شب هایی که میدونستیم قراره شما عملیاتی را انجام بدید و ما احساس میکردیم که احتمال دارد اتفاقی بیافتد، همه را جمع میکردیم و رجز میخواندیم. ابلاغ شده بود که نزدیک طلوع آفتاب، روی سنگرهایمان بایستیم و به سمت شما اینگونه فریاد بزنیم: «الله اکبر ... لبیک یا رسول الله ... لبیک یا یزید ... لبیک یا معاویه».
8.قبل از دیده بانی چه کاره بودی؟
چون اصالتا سوریه ای هستم و میتونستم به تمام زبان های محلی حرف بزنم، مُخبر بودم. به مناطق وفادار به اسد می آمدم و اخبار و اطلاعات جمع میکردم.
9.بیشترین چیزی که از مردم وفادار به اسد به چشمت میومد چی بود؟
جذاب ترین مردم برای من کسانی بودند که در منطقه زینبیه زندگی میکردند. وقتی ما خط محاصره شون را مدتی تا 700 الی800 متری زینبیه کشونده بودیم، هرچی به زینبیه نزدیک تر میشدیم مردم بیشتری برای مبارزه با ما به شما میپیوستند. حتی کسانی که میدونستم که سُنّی هستند. حتی آنها هم به صف مخالفت با ما می پیوستند. اون زمان من در بین مردم زینبیه بودم و اطلاعات جمع میکردم. این صحنه را یادم نمیره که یک شب، موج انفجاری که پدید آوردیم سبب شد که همه شیشه های زینبیه متلاشی بشه. میدیدم که باز هم سربازان و مدافعان زینبیه، با کفش وارد آنجا نمیشدند با اینکه بدون کفش، راه رفتن روی شیشه ها خیلی سخت بود. آنها حتی برای آب خوردن هم از زینب اجازه میگرفتند!!
10.تو دقیقا بین مردم چیکار میکردی؟ بمب گذاری ها کار تو بود؟
نه. کار من نبود. کار من چیز دیگه ای بود. کارم این بود که روی دیوارها و درب خانه های مردم شعار بنویسم. من فقط مامور بودم روی دیوار خانه های شیعیان بنویسم: حلال لنا نسائکم ... حلال لنا اولادکم ... حلال لنا اموالکم.
11.چرا این شعار؟ هدفت چی بود؟
هدف را من مشخص نمیکردم. این یک دستور بود. ما هرجا موفق شدیم دلیلش این بود که تونستیم اولش رُعب و وحشت را بندازیم به جون مردم. تا مردم نمیترسیدند خانه و محله هاشون را خالی و ترک نمیکردند.
ادامه دارد...
94/10/29::: 12:6 صبح |
محمدرضا حدادپور جهرمی
نظر با صلوات